روزگار جاهلیت
در سال دهم هجرت، حاصل زحمات ۲۳ساله پیامبر بزرگوار اسلام(ص) به بار نشسته بود، دین اسلام و شخصیت منحصر به فرد پیامبر مهربانی(ص) و دین بر حقش در همه عربستان و کشورهای همجوار به باور ایمانی و اعتقادی طنین انداز و مورد پذیرش واقع شد. در هر کوی برزنی از دین اسلام، اخلاق خوش، گفتار پسندیده و اعمال خیرخواهانه پیامبرخاتم(ص) بر سر زبان ها می چرخید، تا جایی که قاریان به قرائت قرآن، شاعران به سرودن شعر و مبلغان به حدودات اسلامی پرداختند و جایی از محافل و مجالس مردمی نبود، که به زمزمه ای از معارف قرآنی، الهی و نبوی(ص) مزین نشده باشد.
اما اعراب جاهلیت بعد از دو دهه به سختی از سنت های اجدادی دل کندند و با ناباوری از عدم دل خوشی های به عِدّه و عُدّه، مرام های جاهلی را بنا به مقتضیات زمانی و معرفتی خویش، از همه آن ها عبور کردند. برخی از اعماق وجود در مدینۀ النبی(ص) و مکه تا سر حد جان دادن به پیامبر خویش گرویدند، بعضی در کنارش به روزگار گذراندند و گروهی نیز به ناچار تنها و فقط، زبانی ایمان آوردند و در واقع، هیچ گاه دلی و قلبی دین، سنت و اوامر پیامبرخاتم(ص) را نپذیرفتند، که بعدها هم اینان، علم مخالفت را بالا کشیدند و آنچه خواستند، کردند...!
به باور زیست شناسان، مرور زمان بر همه موجودات عالم اثر مستقیم دارد و ساختار ترکیبی و شخصیتی را بنا به مقتضیات زمانی و مکانی عوض می کند، از گیاهان گرفته تا جانوران، حتی آدمیان همه تحت تأثیر مرور زمان در مسیر تحولاتی قرار می گیرند، که خوه گرفتن در زیست محیط، رشد و کمال جویی را به خوبی درک می کنند. اما گاهی در جوامع بشری، با وجود عقل و تفکر دراکه و حضورداشت بهترین های عالم خلقت و با نصایح خیرخواهانه ای که همزاد با خِلقت و خُلقت آدمی می باشند، چند وجهی بنی آدم با امیال نفسانی، آرزوهای طولانی و مطامع دنیوی هیچ گاه همراه و هم جهت مصالح خواهان روزگار نشدند و همواره در جبهه باطل ساز ضدیت را کوک کردند و این موضوع بزرگ ترین ضعف و عدم باورگرایی آدمیان تک محور، دنیا طلب، خود اتکا، کج اندیش و جاهل مسلک است، که در گذران دنیای خویش در آن غوطه ورند و شوربختانه هرگز راه صلاح را نپذیرفتند و تا ابد در دایرمدار جاهلیت خویش می چرخند...!
یک اعلان عمومی
به اتفاق نظر همه تاریخ نگاران موثق و معتمد، در ۲۳سال بعثت و سیزده سال از هجرت پیامبرخاتم(ص) می گذشت، که جبرئیل خبر رساند، عمر شریف تان به آخر رسیده است و بنا به رسالت خویش، همه احکام الهی را تبلیغ نمودید و احس وجه عمل کردید، جز دو فریضه مهم و بزرگ: نخست، فریضه حج و مناسک های مربوط به آن و دیگر، ابلاغ ولایت و وصایت، که برای تکمیلیت دین خدا، بایست با امر پروردگار صورت گیرد.
از این رو، از مدینۀ النبی(ص) که آن روز محور تحولات اعتقادی، اجتماعی، ایمانی، اخلاقی و تفکری روزگار بود، سفیرانی به اقصا نقاط و سرحدات کشورهای اسلامی می رفتند و خبر حجۀ الوداع پیامبرخاتم(ص) را به مسلمانان، مؤمنان و معتقدان می رساندند و این بشارت همراهی با پیامبر(ص) را با شوق و ذوق بی وصفی در مناره ها و تجمع ها اعلان می داشتند و ولوله ای ایجاد شده بود و مردم نیز پذیرای این خبر بودند و برخی نیز با عشق می پذیرفتند، که چه سعادتی بزرگی نصیب ما خواهد شد....
در سفر حجی همراه و هم نشینی با پیامبر(ص)، هیچ چیز مانع مردم مسلمان و مؤمن نمی شد؛ طولانی و سختی مسیر، هزینه های بی حساب و تلفات سفر را به جان می خریدند، تا شریک در مناسک حج و در هم جواری آن بزرگ مرد عالم خلقت و خاتم نبوت(ص) را درک کنند....
M..j.mostafahyi, [۱۲.۰۶.۲۵ ۱۵:۱۹]
واقعه غدیر اوج اعمال
یکی از رسالت های مهم پیامبر بزرگوار اسلام(ص) تثبیت اقدامات، زحمات و تبلیغات ۲۳سال بعثت بود، اثبات خاتمیت انبیایی در آن برهه از زمان نیز بنا نیست در خفا و خلوت انجام بگیرد، از این رو، بنا به مشهورات، دو اتفاق بزرگ در حجة الوداع پیامبر خاتم(ص) افتاد:
نخست، حدیث آخرالزمانی آن حضرت(ص) می باشد، که بنا به قول سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر و... در شوط آخر طواف خانه کعبه، درب کعبه را گرفت و رو به اصحاب فرمود: «آیا می خواهید شما را به آخرالزمان آشنا کنم...»، (که در یک نوشتار مفصل بدان پرداخته شد.)
دوم، تعیین وصی و ولایت در ۱۸ ذی حجه از ۲۳سال بعثت و سیزده سال بعد از هجرت می باشد، که این قضیه به قدری شهرت و تواتر روایی دارد، که مجالی برای انکار کسی نیست و در عرب و عجم هر قلم به دستی لفظ غدیر خم، کلمه مولا، ولایت و اوضاع جغرافیایی آن سرزمین را مورد بحث و مداقه قرار داده اند و آن واقعه را به اکمال و اتمام نوشتند و به اتفاق آورده اند که آن حضرت(ص) بنا به حکم الهی در غدیر خم توقف فرمودند و فرمان دادند، که همه اصحاب چه آن هایی که جلوتر به سوی منزل رفته اند و چه آنانی که از عقب می آیند، در غدیر خم جمع شوند و آن موضعی بود، که قابل نزول و توقف نبوده و چون زمان آن قریب به زوال ظهر بود، هوا نیز در نهایت گرما می تابید، به نحوی که مردم و بعضی صحابه از شدت حرارت زمین، نصف ردای خود را بر سر و نصف دیگر آن را بر زیر پا فرش می کردند.
آن موضعی را که خس و خاشاک داشت نیز صاف کردند و منبری از جهاز شتر، کجاوه ها و یا از احجار اطراف ترتیب دادند و همه صحابه در این وقت حاضر بودند و موافق بعضی از کتب معتبر ۱۲۰هزار نفر چشم دوخته بودند، تا آن حضرت(ص) بر منبر صعود کردند و خطبه ای طویله و بلیغه انشا نمودند، سپس حضرت علی، امیرمؤمنان(ع) را بلند کردند به حدی که زیر بغل آن حضرت(ع) نمایان شد و مردم همه آن حضرت(ع) را دیدند و پیامبر خاتم(ص) فرمود: «مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛ هر کس را من مولا و فرمانروای اویم، علی مولای اوست، خدایا، دوست بدار آن کس که او را دوست دارد و دشمن دار آن کسی که او را دشمن دارد.»
بعد از این معرفی و پس از موافقت همه، برخی از اصحاب خیمه ای برای امیرمؤمنان علی(ع) برپا کردند و مردمان به جهت بیعت با او حاضر می شدند و نخستین کسی که آن جناب را به حصول و مرتبت مولایت تهنیت نمود، خلیفه ثانی بود، که گفت: «بَخٍّ بَخٍّ لَک یا عَلِی أَصْبَحْتَ مَوْلَای وَ مَوْلَی کلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ؛ بَه بَه، بِه تو ای علی، که مولای من و مولای هر مرد مؤمن و زن مؤمنی گردیدی.» و به روایت برخی، خلیفه اول نیز شریک با ثانی گردید و در ادای تهنیت و میمنت ولایت امیرمؤمنان علی(ع) پیشگام شدند.
خلاف قول و رویه همراهی
خیلی مهم است، که بعد از دو دهه همراهی و در کنار بزرگ مرد عالم خلقت پیامبر خاتم(ص) باشی و از فرمایشات بشنوی و از حرکات و سکنات ببینید و از همه سختی ها و ناملایمات گذر کنید، اما در آخرین عهد و پیمان به وفا عمل نکنید!! که این بی وفایی برای خاتم انبیا(ص) و اصحاب نزدیک شان، که آگاه به مسائل بودند، چقدر سخت می گذرد و رنجیده خاطر گردیدند، با این که واقعیت ها را می دانستند، ولی برخی به گونه ای خودسر در سقیفه بنی ساعده، که بدون فاصله، پس از درگذشت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) چند نفری از انصار در آن محل جمع شدند و سه نفر از مهاجران: ابوبکر، عمر و ابوعبیده بن جراح به آنان پیوستند، تا به دعوت سعدبن عباده(رئیس قبیله خزرج) خلیفه تعیین کنند و سرانجام پس از بحث و رأی گیری، ابوبکر را انتخاب کردند و حق را ناحق و واقعیت را کتمان نمودند!! و انکار این حقیقت در حجة الوداع و در روز غدیر تا ابد بر پیشانی آنان حک شده و هیچ مفرّی از آن ندارند و حاصل ۲۳سال بعثت پیامبرخاتم(ص) را با انشقاق و شقه شقه کردن امت، دین و باورهای مردم بر مراد دل خویش خسبیدند و تا بدین جا کشاندند!!
بیاییم طبق وظیفه، مانند:
-- هر فرد مسلمان؛
-- هر مؤمن معتقد و باورمندی؛
-- هر دوستدار پیامبرخاتم(ص) و مولا علی(ع)، به رسالت پیامبر خاتم(ص) به اتمامه، اکماله، افضله و اجماله غدیر را قدر بدانیم و آن را تا ظهور مولا و صاحب عصروزمان(عج) به خوبی تبلیغ کنیم، تا آن حضرت را نیز خشنود کرده باشیم. إن شاءالله تعالی.